مداد می خواست دیکته بنویسد. پاکن کنار دستش نشسته بود تا هر وقت لازم
شد کمکش کند. مداد اول خودش را حسابی تراشید و تیز کرد. و بعد یک دور به
تمام خانه و اطرافش نگاه کرد. سپس حسابی دور خودش پیچید.
حوصله ی کتاب سر رفت و گفت بالاخره آماده شدی ؟
حالا بنویس" توت "
مداد هی وول خورد و وول خورد و دوباره نگاهی به اطراف انداخت و بعد نوشت : " بوب "!
بعد زود متوجه شد که اشتباه نوشته، از پاکن کمک خواست و پاکن اشتباهش رو پاک کرد.
حالا نوشت: " پوت " !
دوباره نچ... کرد و گفت اه ... بازم اشتباه نوشتم.
بازم پاکن پاک کرد این بار بالاخره مداد نوشت " توت "
کتاب نفس عمیقی کشید و گفت بنویس " آتش "
مداد نوشت " آش " !
دوباره نچ... کرد و پاکن پاک کرد.
دوباره غلط نوشت... و پاکن پا یاران مهربان من...
ادامه مطلبما را در سایت یاران مهربان من دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : dn-ataeifar-16 بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1396 ساعت: 21:26